کد مطلب:225979 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:275

مختصری از کلمات حکمت آمیز و برخی از اشعار حضرت رضا
اول - قال علیه السلام صدیق كل امری ء عقله و عدوه جهله.

فرمود آن حضرت كه دوست هر مردی عقل او است و دشمن او نادانی او است.

دوم - قال علیه السلام ان الله یبغض القیل و القال و اضاعة المال و كثرة السؤال یعنی فرمود:

خداوند دشمن دارد قیل و قال را و ضایع كردن مال را و كثرت سؤال را.

مؤلف گوید ظاهرا مراد از قیل و قال مراء و جدال مذموم است كه در روایات نهی از آن وارد شده بلكه از حضرت صادق علیه السلام منقولست كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند اول چیزی كه نهی كرد مرا از آن پروردگارم عزوجل، نهی كرد از پرستش بتان و شرب خمر و ملاحات با مردم و ملاحات همان مجادله و مراء است. و نیز از آن حضرت مرویست كه فرمود چهار چیز است كه می میرانند دل را، گناه بالای گناه كردن و با زنان زیاد محادثه و هم صحبتی كردن و مماراة احمق تو بگوئی و او بگوید و آخرش برنگردد بخیر، و با مردگان مجالست كردن، عرض كردند یا رسول الله مردگان كیانند؟ فرمود كل غنی مترف یعنی هر توانگری كه گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد بكند یا هر توانگری كه بناز و نعمت پروریده شده.



[ صفحه 492]



و نیز شیخ صدوق ره روایت كرده كه به حضرت صادق علیه السلام عرض كردند كه این خلقی كه می بینید تمام اینها از ناس و مردم محسوب می شوند فرمود بینداز از مردم بودن آن كسی را كه ترك كرده مسواك كردن را و آن كسی را كه چهار زانو می نشیند در جای تنگ و كسی كه داخل می شود در چیزی كه مهم او نیست و كسی كه مراء و جدال می كند در چیزی كه علم به آن ندارد، و كسی كه سستی كند و بیماری به خود ببندد بدون علتی و كسی كه موی خود را ژولیده گذارد بدون مصیبتی و كسی كه مخالفت كند با یاران خود در حق در حالی كه آنها متفق شده باشند بر آن و كسی كه افتخار كند به پدران خود در حالی كه خودش خالی است از كارهای خوب ایشان پس او به منزله ی خدنگ است یعنی پوست خدنگ و آن چوب درختی است محكم برای تیر خوبست پوستهای آن را می كنند و دور می افكنند تا به جوهر و اصلش می رسد پس همچنانكه پوست خدنگ را می كنند و دور می افكنند با آن مجاورت و نزدیكی بلب و اصل خود همچنین كسی كه خالی است از فضایل و كمالات پدران خود او را دور می افكنند و اعتنا به آن نمی كنند.

و لقد احسن من قال: العاقل یفتخر بالهمهم العالیة لا بالرمم البالیة.



كن ابن من شئت و اكتسب ادبا

یغنیك محموده عن النسب



ان الفتی من یقول ها اناذا

لیس الفتی من یقول كان ابی



دانش طلب و بزرگی آموز

تا به نگرند روزت از روز



جائی كه بزرگ بایدت بود

فرزندی كس ندارت سود



چون شیر به خود سپه شكن باش

فرزند خصال خویشتن باش



سیم - فرمود ما اهل بیتی می باشیم كه وعده ای كه به كسی داده ایم آن را دین خود می بینیم یعنی ملتزمیم كه مانند دین آن را ادا كنیم همچنان كه پیغمبر صلی الله علیه و آله چنین كرد.

چهارم - فرمود بیاید بر مردم زمانی كه عافیت در آن زمان ده جزء باشد، نه جزء آن در اعتزال و كناره گزیدن از مردم و یك جزء دیگر در سكوت باشد.



[ صفحه 493]



مؤلف گوید كه ما در فصل كلمات حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آنچه شایسته ی اعتزال بود ذكر كردیم به آنجا رجوع شود، و برای اینكه این محل را خالی نگذاریم این چند شعر را كه مناسب مقام است ذكر می نمائیم:



نان جوین و خرقه ی پشمین و آب شور

سی پاره ی كلام و حدیث پیمبری



هم نسخه ی سه چار ز علمی كه نافع است

در دین نه لغو بوعلی [1] و ژاژ بحتری



زین مردمان كه دیو از ایشان حذر كن

در گوشه ای نهان شده بنشسته چون پری



با یك دو آشنا كه نیرزد به نیم جو

در پیش ملك همتشان ملك سنجری



این آن سعادت است كه بر وی حسد برد

آب حیات و رونق ملك سكندری



پنجم - روایت شده كه خدمت آن حضرت عرض شد كه چگونه صبح كردید؟ فرمود: صبح كردم باجل منقوص یعنی مدت عمرم پیوسته در كم شدن است و عمل محفوظ هر چه می كنم ثبت و حفظ می شود و مرگ در گردن ما است و آتش پشت سر ما است و نمی دانم چه خواهد شد به ما.

ششم - فرمود در بنی اسرائیل عابد عابد نمی گشت تا آنكه ده سال سكوت كند، چون ده سال سكوت اختیار می كرد عابد می گشت.

مؤلف گوید كه روایات در مدح سكوت بسیار است و مقام را گنجایش نقل نیست و من در اینجا اكتفا می كنم به این چند شعر كه از امیر خسرو نقل شده:



سخن گرچه هر لحظه دلكش تر است

چه بینی خموشی از آن بهتر است



در فتنه بستن دهان بستن است

كه گیتی به نیك و بد آبستن است



پشیمان ز گفتار دیدم بسی

پشیمان نگشت از خموشی كسی



شنیدن ز گفتن به اردل نهی

كزین پر شود مردم از وی تهی



صدف زان سبب گشت جوهرفروش

كه از پای تا سر همه گشت هوش



همه تن زبان گشت شمشیر تیز

به خون ریختن زان كند رستخیز



[ صفحه 494]



هفتم - فرمود هر كه راضی شد از حق تعالی به روزی كم حق تعالی راضی می شود از او به عمل كم، و روایت شده از احمد عمر بن ابی شعبه حلبی و حسین بن یزید معروف به نوفلی كه وارد شدیم بر حضرت رضا علیه السلام پس گفتیم به آن حضرت كه ما بودیم در وسعت رزق و فراخی عیش پس تغییر كرد حال ما بعض تغییرات یعنی فقیر شدیم، پس دعا كن كه خدا برگرداند آن را به ما، فرمود: چه می خواهید بشوید آیا می خواهید پادشاهان باشید، آیا خوشحال می كند شما را كه مانند طاهر و هرثمه [2] باشید، و لكن بوده باشید برخلاف این عقیده و آئینی كه بر آن می باشید؟! گفتم نه والله خوشحال نمی كند مرا آنكه از برای من باشد دنیا و آنچه در آن است طلا و نقره و من برخلاف این حال باشم كه هستم، حضرت فرمود حق تعالی می فرماید:

اعملوا ال داود شكرا و قلیل من عبادی الشكور.

آنگاه فرمود نیكو كن ظن خود را به خدا پس به درستی كه هر كسی نیكو شد گمان او به خدا، بوده باشد خدا نزد گمان او و كسی كه راضی شد به قلیل از رزق قبول می فرماید حق تعالی از او قلیل از عمل را، و كسی كه راضی شد به كم از حلال سبك می شود مؤنه ی او و سبز و تازه می باشند اهل او و بینا می كند خداوند او را به درد دنیا و دواء آن و بیرون برد او را از دنیا به سلامت به سوی دارالسلام.

هشتم - شیخ صدوق به سند معتبر از ریان بن صلت روایت كرده كه گفت خواند حضرت امام رضا علیه السلام برای من این اشعار را كه از جانب عبدالمطلب است.



یعیب الناس كلهم زمانا

و ما لزماننا عیب سوانا



نعیب زماننا و العیب فینا

ولو نطق الزمان بنا هجانا



و ان الذئب یترك لحم ذئب

و یأكل بعضنا بعضا عیانا



یعنی تمام مردم روزگار را عیب می كنند و حال آنكه عیبی برای روزگار



[ صفحه 495]



نیست سوای ما، حاصل آنكه عیب روزگار مائیم روزگار عیب نداشت و قریب به همین است قول آنكه گفته:



آبادی بتخانه ز ویرانی ما است

جمعیت كفر از پریشانی ما است



اسلام به ذات خود ندارد عیبی

هر عیب كه هست از مسلمانی ما است



ما عیب می كنیم روزگار خود را و حال آنكه عیب در ما است و اگر روزگار تكلم كردی ما را هجو نمودی، و همانا گرگ ترك می كند خوردن گوشت گرگ را و لكن بعض از ما می خورد بعض دیگر را بالعیان و در بعض مواضع این شعر نیز اضافه شده:



لبسنا للخداع مسوك ظبی

فویل للغریب اذا اتانا



یعنی پوشیدیم برای گول زدن پوست آهو بر تن پس وای بر غریب هرگاه بیاید نزد ما.

نهم - روایت شده كه مأمون نوشت به آن حضرت كه مرا موعظه كن، حضرت نوشت:



انك فی دنیا لها مدة

یقبل فیها عمل العامل



اما تری الموت محیطا بها

یسلب منها امل الامل



تعجل الذنب بما تشتهی

و تأمل التوبة من قابل



و الموت یأتی اهله بغتة

ما ذاك فعل الحازم العاقل



یعنی به درستی كه تو در دنیائی می باشی كه از برای آن مدت و زمانی است كه عمل عمل كننده در آن مدت مقبول می شود آیا نمی بینی كه مرگ احاطه كرده است به آن و ربوده است از آن آرزوی آرزو كننده را شتاب و تعجیل می كنی به گناه كردن به آنچه اشتها داری و آرزو می كنی توبه كردن را از سال آینده و حال آنكه مرگ بناگاه بر اهل خود وارد می شود، این نیست كار شخص هشیار و عاقل.

شیخ صدوق ره از ابراهیم بن عباس نقل كرده كه حضرت امام رضا علیه السلام در بسیاری از اوقات این شعر را می خواند:



اذا كنت فی خیر فلا تغترر به

و لكن قل اللهم سلم و تمم





[ صفحه 496]



یعنی چون در خوبی و استراحت باشی به آن مغرور مشو لكن بگو خدایا این نعمت را از تغیر سالم دار و تمام كن آن را بر من.

دهم - محمد بن یحیی بن ابی عباد از عموی خود روایت كرده كه گفت شنیدم من از حضرت امام رضا علیه السلام روزی كه این شعر را خواند و كم بود آن حضرت شعر بخواند، فرمود:



كلنا نامل مدا فی الاجل

و المنایا هن افات الامل



لا تغرنك اباطیل المنی

و الزم القصد ودع عنك العلل



انما الدنیا كظل زائل

حل فیها راكب ثم رحل



یعنی همه ما آرزو می كنیم كه مدت عمرمان مدید شود و حال آنكه مرگها آفتهای آرزو است فریب ندهد تو را آرزوهای باطل و ملازم باش قصد و آهنگ نمودن را و بگذار از خود بهانه ها را اینست و جز این نیست كه دنیا مانند سایه ای است برطرف شونده كه سواری در آن فرود آمد پس كوچ كرد.

من عرض كردم كه این شعرها از كیست خداوند امیر را عزیز دارد، فرمود مردی از شما عراقی این شعرها را گفته، من گفتم این شعرها را ابوالعتاهیه خواند برای من از خودش، حضرت فرمود بیاور اسمش را و واگذار این را، یعنی نام بردن او را به ابوالعتاهیه به درستی كه خداوند می فرماید و لا تنابزوا بالألقاب و شاید كراهت داشته این مرد از این لقب.

مؤلف گوید كه ابوالعتاهیه ابواسحاق اسماعیل بن قاسم شاعر است كه وحید زمان و فرید اوان خود بوده در طاقت طبع و رشاقت نظم خصوصا در زهدیات و مذمت دنیا و او در طبقه ی بشار و ابونواس بوده و در حدود سنه صد و سی در عین التمر قرب مدینه ی منوره متولد شده و در بغداد سكنی داشته، گفته اند كه گفتن شعر نزد او سهل بود به نحوی كه می گفت اگر بخواهم تمام كلام خود را شعر قرار دهم می توانم، و از اشعار او است:



الا اننا كلنا بائد

و ای بنی ادم خالد



و بدؤهم كان من ربهم

و كل الی ربه عائد





[ صفحه 497]





فیا عجبا كیف یعصی الأله

ام كیف یجحده الجاحد



و فی كل شی ء له ایة

تدل علی انه واحد



و له ایضا



اذ المرء لم یعتق من المال نفسه

تملكه المال الذی هو مالكه



الا انما مالی الذی انا منفق

و لیس لی المال الذی انا تاركه



اذا كنت ذامال فبادر به الذی

یحق و الا استهلكته مهالكه



وفات كرد در سنه دویست و یازده در بغداد و وصیت كرد به قبرش بنویسند:



ان عیشا یكون اخره الموت

لعیش معجل التنغیص



و عتاهیه بر وزن كراهیة یعنی كم عقلی و گمراهی و مردم گمراه و بی عقل، و ظاهرا به ملاحظه ی این معنی است كه حضرت فرمود به آن مرد كه اسم او (ابوالعتاهیه) را بیار و این لقب را بگذار شاید كه كراهت داشته از آن، و بدان كه یكی از ادباء اهل سنت در كتاب خود قصیده ای از حضرت امام رضا علیه السلام نقل كرده كه مشتمل است بر حكم و مواعظ كثیره و من آن قصیده ی شریفه را در كتاب نفثة المصدور نقل كردم و در اینجا به جهت تبرك و تیمن به چند شعر از آن بدون ترجمه بیان می كنم.

قال علیه السلام:



ارغب لمولاك و كن راشدا

و اعلم بان العز فی خدمته



و اتل كتاب الله تهدی به

و اتبع اشرع علی سنته



لا تحترص فالحرص یزری الفتی

و یذهب الرونق من بهجته



لسانك احفظه وصن نطقه

و احذر علی نفسك من عثرته



فالصمت زین و وقار وقد

یؤتی علی الانسان من لفظته



من جعل الخمر شفاء له

فلا شفاه الله من علته



لا تصحب النذل فتردی به

لا خیر فی النذل و لا صحبته



لا تطلب الاحسان من غادر

یروغ كالثعلب فی روغته



و ان تزوجت فكن حاذقا

و اسئل عن الغصن و عن منبته





[ صفحه 498]





یا حافر الحفرة اقصر فكم

من حافر یصرع فی حفرته



یا ظالما قد غره ظلمه

ای عزیز دام فی عزته



الموت محتوم لكل الوری

لابد ان تجرع من غصته



فائدة: محقق كاشانی ره در وافی از كافی و تهذیب این روایت را نقل كرده كه حضرت امام رضا علیه السلام از حضرت رسول صلی الله علیه و آله حدیث كرد كه آن حضرت فرمود هر كه را شنیدید كه شعر می خواند در مساجد به او بگوئید خدا دهانت را درهم شكند همانا مسجد برای قرآن بنا شده آنگاه محدث فیض فرموده: اراده فرموده از شعر آن اشعاری را كه مشتمل باشد بر تخیلات و تمویه و تغزل و تعشق نه كلام موزون زیرا كه بعضی از آنها مشتمل است بر حكمت و موعظه و مناجات با خداوند سبحانه، و روایت شده كه از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند از خواندن شعر در طواف، فرمود آن شعری كه باكی نباشد در آن، باكی نیست در خواندن آن انتهی.

فقیر گوید اشعاری كه مشتمل بر حكمت و موعظه باشد مانند همین اشعار است كه ذكر شد، و اما اشعار مناجات پس بسیار است از جمله مناجاتی است مروی از حضرت امام زین العابدین علیه السلام، طاوس یمانی نقل كرده كه دیدم در دل شبی شخصی را كه چسبیده بر پرده ی كعبه و می گوید:



الا ایها المامول فی كل حاجتی

شكوت الیك الضر فاسمع شكایتی



الا یا رجائی انت كاشف كربتی

فهب لی ذنوبی كلها واقض حاجتی



فزادی قلیل ما اراه مبلغا

اللزاد ابكی ام لبعد مسافتی



اتیت باعمال قباح ردیة

فما فی الوری خلق جنا كجنایتی



اتحرقنی بالنار یا غایة المنی

فاین رجائی منك این مخافتی



[ صفحه 499]




[1] بوعلي ابن سينا است، ژاژ يعني سخنان هرزه و ياوه و بحتري بحاء مهملة نام شاعري است كه مدح خلفاء نموده كه از جمله ي ايشان است متوكل. منه ره.

[2] اين دو نفر از سركردگان مأمونند.